Description:... اینجانب زمانی که بعد از 34 سال جلا وطنی در سال 1949م به لاهور آمدم، برخی از دوستان مخلص استاد بزرگوارم مولانا عبیدالله صاحب سندی برایم گفتند، آن اوضاع و حالاتی را که من در شرف معیت مولاناصاحب بودم، به رشتهی تحریم درآورم، اما من به خاطر برخی ملاحظات سیاسی و یک سلسله اهداف دیگر، از نگارش این مورد امتناع ورزیدم؛ ولی برای آن دوستان، برخی از آن دیدارها را حکایت کردم و از ایشان خواستم این حرفها را در حیات من به دست نشر نسپارند. زمانی که دوباره به ترکیه عودت کردم، برخی از دوستان اصرار نمودند که بایست زندگینامهی خویش را در سلک تحریر کشم. من تا حدی به این پیشنهاد، اظهار رضایت نمودم و از برادر عزیز و محترم خویش مرحوم میا محمودالحسن که به من چون پدر مرحومم شفقت دارند، تقاضا کردم تا برخی اسناد و اطلاعات را در دسترسم قرار دهد تا در روشنایی آن، تاریخ دقیق رویدادها را به صورت درست آن، قید کنم. با وجود آن از ذکر برخی رویدادها، به اساس همان بیم قبلی، دست نگاه داشتم. در 28 دسمبر 1958م آتشهی مطبوعاتی سفارت پاکستان آقای شریفالحسن به منزل من جهت صرف چای تشریف آورد و با شنیدن داستان زندگی من، از من خواست آن اوضاع را قلمبند کنم و مسأله را وضاحت دهم. موصوف با اصرار زیاد یادآور شد که حداقل به خاطر خدمت تاریخ، آن رویدادها را به رشتهی تحریر کشم، اما نشر آن را تا زمان مرگ به تعویق اندازم.حرفهای او بر من اثر گذاشت و من به نگارش حالات زندگی خویش آماده گردیدم. اگر آنچه از نوشتهی من سودی به کشورم عاید بگرداند و یا تحریر این حوادث، به آن تلاشهای خستگیناپذیری که مسلمانان انقلابی شبهقارهی هند در راه آزادی انجام دادند، روشنی بیفگند، هدف من برآورده مىشود و باعث اطمینانم مىگردد.
اینجانب زمانی که بعد از 34 سال جلا وطنی در سال 1949م به لاهور آمدم، برخی از دوستان مخلص استاد بزرگوارم مولانا عبیدالله صاحب سندی برایم گفتند، آن اوضاع و حالاتی را که من در شرف معیت مولاناصاحب بودم، به رشتهی تحریم درآورم، اما من به خاطر برخی ملاحظات سیاسی و یک سلسله اهداف دیگر، از نگارش این مورد امتناع ورزیدم؛ ولی برای آن دوستان، برخی از آن دیدارها را حکایت کردم و از ایشان خواستم این حرفها را در حیات من به دست نشر نسپارند.
زمانی که دوباره به ترکیه عودت کردم، برخی از دوستان اصرار نمودند که بایست زندگینامهی خویش را در سلک تحریر کشم. من تا حدی به این پیشنهاد، اظهار رضایت نمودم و از برادر عزیز و محترم خویش مرحوم میا محمودالحسن که به من چون پدر مرحومم شفقت دارند، تقاضا کردم تا برخی اسناد و اطلاعات را در دسترسم قرار دهد تا در روشنایی آن، تاریخ دقیق رویدادها را به صورت درست آن، قید کنم. با وجود آن از ذکر برخی رویدادها، به اساس همان بیم قبلی، دست نگاه داشتم.
در 28 دسمبر 1958م آتشهی مطبوعاتی سفارت پاکستان آقای شریفالحسن به منزل من جهت صرف چای تشریف آورد و با شنیدن داستان زندگی من، از من خواست آن اوضاع را قلمبند کنم و مسأله را وضاحت دهم. موصوف با اصرار زیاد یادآور شد که حداقل به خاطر خدمت تاریخ، آن رویدادها را به رشتهی تحریر کشم، اما نشر آن را تا زمان مرگ به تعویق اندازم.
حرفهای او بر من اثر گذاشت و من به نگارش حالات زندگی خویش آماده گردیدم. اگر آنچه از نوشتهی من سودی به کشورم عاید بگرداند و یا تحریر این حوادث، به آن تلاشهای خستگیناپذیری که مسلمانان انقلابی شبهقارهی هند در راه آزادی انجام دادند، روشنی بیفگند، هدف من برآورده مىشود و باعث اطمینانم مىگردد.
به شما اطمینان می دهیم در کمتر از 8 ساعت به درخواست شما پاسخ خواهیم داد.
* نتیجه بررسی از طریق ایمیل ارسال خواهد شد
شماره کارت : 6104337650971516 شماره حساب : 8228146163 شناسه شبا (انتقال پایا) : IR410120020000008228146163 بانک ملت به نام مهدی تاج دینی